دوستان من قصد دارم کمی از مشکلاتی که گریبانگیر ما و مملکت ماست بنویسم لطفا با نظراتتون کمکم کنید و بگید از چی و از کجا بنویسم

دوستان خواستن بدونن کی داستانمو میگم خودمم نمیدونم اما الان خیلی زوده چون واقعا نمیتونم الان چیزی بگم من همیشه سکوت رو ترجیح میدم شاید موقعی که بفهمم دارم میمیرم یا اینکه دوباره عاشق شم که نمیشمشایدم بزنه به کلم بگم در ضمن یکی از دوستان گفتن دختر خوب نیست دوست عزیز آدم خوب کم میشه اما تموم نمیشه من د مورد جنس دختر خیلی حرف دارم اما گفتنش فایده نداره

 وفاى شمع را نازم که بعد از سوختن/به صد خاکسترى در دامن پروانه مىریزد/نه چون انسان که بعد از رفتن همدم/گل عشقش درون دامن بیگانه مىریزد

دوستان ممنون از نظراتتون و علیرضا جان باور کن الان وقت گفتنش نیست فقط همینو میگم که هر چی میکشیم از دست دله هر روز هم که میگذره نه تنها یادش از ذهنم نمیره بلکه پر رنگتر هم میشه قصد راه دادن کسی رو هم تو دلمو زندگیم حداقل فعلا ندارم اگر هم دوست داشته باشی یه نشونی از خودت برام بذار تا یه چیزهایو خصوصی بهت بگم به عرفان عزیز هم سلام برسون آرزویه موفقیت براش میکنم

ستاره   از   درون   من   خبر    داشت

 

ز  درد   سینه ی  من   چشم تر  داشت

 

غمم    درهم    شکست   ایینه ها    را

 

که  تصویری   ز   رنج  مستمر  داشت

 

نگاهم   چون   تبر   بر   اسمان  خورد

 

دلی  پر   خون  ازین   طاق قدر  داشت

 

تمام   روز  و  شب   در  رنج  و اندوه

 

بدینگونه   زمان ،  بهرم   ثمر   داشت

 

شقا یق      حاصل    خون     دل    من

 

دو صد   قصه   ز پای   رهگذر  داشت

 

کسی    حرف    مرا    باور    نمی کرد

 

که  این دل  زخم خنجر از  بشر   داشت

 

دمی     از     سایه ها    ایمن     نبودم

 

دلم   از  سایه  ها    خون  جگر  داشت


نظرات شما

سلام دوستان اگه کسی مایله که من از خودمو چیزهایه دیگه بنویسم لطفا بگن هر سوالی هم که دارید میتونید بپرسید

 بزن باران که دین را دام کردند، شکار خلق و صید خام کردند بزن باران خدا بازیچه ای شد، که با آن کسب ننگ و نام کردند بزن باران به نام هرچه خوبیست، به زیر آوار گاه پایکوبیست مزار تشنه جویباران پر از سنگ، بزن باران که وقت لای روبیست . .

دیگران گر به تمنای وصال تو خوشند / ما شبو روز به یک وعده دیدار خوشیم .

حمید عزیزم تسلیت

حمید جان ۷ ماه پیش اومدم عروسیت اما دیروز اومدم تشیع جنازه همسر مهربانت واقعا متاسفم دیروز همه چی یه طوری بود همسرت فقط ۱۹ سالش بود منو در غمت شریک بدار

نالیدن بلبل زنوآموزی عشق است هرگز نشنیدم ز پروانه صدایی

یکی بهم بگه نمیتونم فراموشش کنم چیکار باید بکنم؟

نمیدانم از فراق تو بنالم یا از غریبی خودم؟


نمیدانم تو را بخوانم که برگردی یا خودم را دعا کنم که بیایم؟


از این بسوزم که نیستی یا از آن بنالم که چرا هستم؟


هیچ میگویی اسیری داشتی حالش چه شد؟


خستهء من نیمه جانی داشت


احوالش چه شد؟


دلم تنگ است نمیدانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی.


پریشان حالم و بی تاب میگریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست.


نمیدانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم


من به دنبال تو همچون کودکی هستم.

 

 

اگر بی هوا کسی وارد زندگیت شد ؛ بدون کار “خدا” بوده !
<!--[if !supportLineBreakNewLine]-->
<!--[endif]-->

اگه بی محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار “خدا” بوده !


  اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خرد نشی
<!--[if !supportLineBreakNewLine]-->
<!--[endif]-->

 بدون تنها محرمت “خدا” بوده !


 حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائی خفه ات کرده ؛


شک نکن تنها مرحمت “خداست” که ؛


از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده..

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید

 

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

 

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

 

اما افسوس که هیچ کس نبود

 

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره..

 

آری با تو هستم ..!!

 

با تویی که از کنارم گذشتی..

 

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

 

چرا چشمهایم همیشه بارانی است

For My Love

to tell the story of how great a love can be
براى گفتن داستانى که نهایت بزرگى عشق را نشان میدهد

the sweet love story that is older than the sea
داستان عشق شیرینى که عمرش از عمر دریاها نیز بیشتر است

the simple truth about the love she brings to me
حقیقتى ساده درباره عشقى که او به من هدیه داد

where do I start ?
از کجا شروع کنم

with her first hello
با اولین سلامش

she gaves new meaning to this empty world of mine
او معناى جدیدى به دنیاى پوچ من داد

there's never be another love , another time
که در آن هیچ عشق دیگرى نخواهد بود، هیچ وقت

she came in to my life and made the living fine
او به زندگى من پا گذاشت و زندگى را شیرین کرد

she filled my heart
او قلب مرا تسخیر کرد

she filled my heart with very special things
او قلب مرا توسط چیزهاى مخصوصى پر کرد

with angels songs , with wild imaginings
با آواز فرشته ها، با تصوراتى حاصل از اشتیاق و علاقه زیاد

she filled my soul with so much love
او روح مرا با انبوهى از عشق پر کرد

that any where I go I'm never lonely
که هر کجا بروم تنها نخواهم ماند

with her around, who could be lonely
با وجود همراهى او، چه کسى تنها خواهد ماند

I reach for her hand she is always there
من در جستجوى دستان او هستم او همیشه در کنار من است

how long does it last ?
چه مدت ممکن است (از این عشق) گذشته باشد ؟

can love be measured by the hours in a day ?
آیا عشق میتواند توسط ساعات روز اندازه گرفته شود ؟

I have no answers now but this much I can say. . .
. . .
من هم اکنون هیچ جوابى ندارم اما همین قدر میتوانم بگویم که

I know I'll need her till the stars all burn away
میدانم به او احتیاج دارم تا زمانى که تمام ستاره ها میدرخشند