یک شبی مجنون نمازش راشکست               بی وضو درکوچه لیلی نشست 

عشق ان شب مست مستش کرده بود          فارغ ازجام و الستش کرده بود  

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای                      بر صلیب عشق دارم کرده ای 

خسته ام از عشق دلخونم مکن                    من که مجنونم تو مجنون تر نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم                             این تو و لیلای تومن نیستم

روزی تمام احساسات آدمی گرد هم جمع می شن و قایم موشک بازی میکنن دیوانگی چشممیذاره همه می رن قایم میشن تنبلی اون نزدیکا قایم میشه حسادت میره اون ور قایم میشه عشق می ره پشت یه گل رز دیوانگی همه رو پیدا می کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو میده و به دیوانگی میگه که رفت پشت گل رز عشق نمیاد بیرون دیوانگی هرچی صدا می زنه عشق بیا بیرون دیوانگی هم یه خنجر ور میداره همینطور رز رو با خنجرش می زنه تا عشق پیدا بشه یک دفعه عشق میگه آخ چشمو کور کردی دیوانگی اشک می ریزه به دست و پای عشق بهش می گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاری بگی من انجام میدم عشق فقط یک چیز از اون می خواد بهش می گه با من هم درد شو از اون وقت به بعد دیوانگی هم درد عشق کور شد.

دوخط موازی که به هم میرسند

 معلم سرکلاس دو خط سیاه موازی روی تخته کشید!! خط اولی به دومی گفت ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم ..!! دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی!!! در همان زمان معلم بلند فریاد زد : " دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خود را بشکند !!

ابرایه پاییزیه دلگیره من ببار   

 

ببار که تنها شدی 

 

 هیچکی نیومد پیشه من 

 

ببار که درگیره تنهاییم 

 

اونی که تموم وجودت بود تنهات گذاشت 

 

ببار که دنیا معنا نداره 

      

 ببارواسه خودت 

ببارواسه واسه تنهاییت

 

دکتر شریعتی

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند


ستایش کردم ، گفتند خرافات است

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم

چهار برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و دکتر،قاضی و آدمهای موفقی شدند. چند سال بعد،آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند.

اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون

که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد ، صحبت کردن.

اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم …

دومی گفت: من تماشاخانه (سالن تئاتر) یکصد هزار دلاری در خانه ساختم.

سومی گفت :

من ماشین مرسدسی با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره.

چهارمی گفت: گوش کنید، همتون می دونید که مادر چقدر خوندن کتاب مقدس را دوست داشت و میدونین که دیگه هیچ وقت نمی تونه بخونه ، چون چشماش خوب نمی بینه.

من ، راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست

که میتونه تمام کتاب مقدس رو حفظ بخونه .

این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفت. من ناچارا” تعهد کردم به مدت بیست سال و هر سال صد هزار دلار به کلیسا بپردازم.

مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه. برادرای دیگه تحت تاثیر قرار گرفتن.
پس از ایام تعطیل، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت : میلتون عزیز، خونه ای که برام ساختی خیلی بزرگه .

من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خونه رو تمیز کنم.به هر حال ممنونم.
مایک عزیز،تو به من تماشاخانه ای گرونقیمت با صدای دالبی دادی.اون ،میتونه پنجاه نفرو جا بده ولی من همه دوستامو از دست دادم ، من شنوایییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام .

هیچ وقت از اون استفاده نمی کنم ولی از این کارت ممنونم.
ماروین عزیز، من خیلی پیرم که به سفر برم.من تو خونه می مونم ،مغازه بقالی ام رو دارم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم.

این ماشین خیلی تند تکون می خوره. اما فکرت خوب بود ممنونم
ملوین عزیز ترینم ،تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت بعنوان هدیه ات منو خوشحال کردی.

فارس نژاد پرست نیست(مگه کوروش نژاد پرست بود؟).. رشتی بی غیرت نیست(مگر میرزا کوچک خوان بی غیرت بود؟) مازندرانی کله ماهی خور نیست(مگر نیما کله ماهی خور بود؟).ترک زبان عر عر نمی کنه(مگه شهریار عر عر می کرد؟)قزوینی همجنس باز نیست(مگر علامه دهخدا همجنس باز بود؟) خراسانی بادیه نشین و بدوی نیست(مگر دکترشریعتی بادیه نشین بود؟) بلکه اینان ستونهای ایرانند

چیزی به شب نمانده به خلوت که میروید/قدری دل شکسته ما را دعا کنید/این دست های ساده و خالی دخیلتان/ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید

نرم نرمک ذهن را درگیر رویا می کنم
روزهارا یک به یک بی تو تما شا می کنم
دست در دست فلک سوی هیا هو میروم
عشق را در قالب چشمان تو سکنی میدهم
می نویسم دردهای دوری و عشق تو را
با خجالت جای دستان تو امضا می کنم

متن عربی ، فارسی و انگلیسی دعا و مناجات استاد شجریان ویژه ماه رمضان،

همراه با دانلود فایل صوتی در پایین

ربنای اول، سوره آل عمران از سوره های مدنی - آیه شماره 8
متن عربی :
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
ترجمه فارسی :
بارالها ، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی ، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت .
ترجمه انگلیسی:
lord, do not cause our hearts to swerve after you have guided us. grant us your mercy. you are the embracing giver. 
ربنای دوم، سوره مومنون از سوره های مکی - آیه شماره 109
متن عربی :
إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ
ترجمه فارسی:
زیرا شمایید که چون طایفه ای از بندگان صالح من روی به من آورده و عرض می کردند بارالها ما به تو ایمان آوردیم ، تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهربانی فرما که تو بهترین مهربانان هستی .
ترجمه انگلیسی:
among my worshipers there were a party who said: "lord, we believed. forgive us and have mercy on us: you are the best of the merciful."
 ربنای سوم، سوره کهف از سوره های مکی - آیه شماره 10
متن عربی :
إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا
ترجمه فارسی :
آنگاه‌ که آن جوانان کهف ( از بیم دشمن ) در غار کوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت کردند بارالها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایتی کامل مهیا ساز .
ترجمه انگلیسی :
when the youths sought refuge in the cave, they said: 'lord give us from your mercy and furnish us with rectitude in our affair
ربنای چهارم ، سوره بقره از سوره های مدنی - آیه 250
 متن عربی :
وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
ترجمه فارسی :
چون آنها در میدان مبارزه جالوت و لشکریان او آمدند از خدا خواستند که بار پروردگارا به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شکست کافران یاری فرما.
ترجمه انگلیسی:
when they appeared to goliath and his soldiers, they said: 'lord, pour upon us patience. make us firm of foot and give us victory against the nation of unbelievers

Download

زمان صوتی : 4:25
فرمت فایل : MP3
کیفیت : 128K
حجم : 4 مگابایت

کاش می شد بی کسی را چاره کرد
دفتر دلواپسی را پاره کرد
یک سحر زلف تو را در خواب خوش
با نوازش های باران شانه کرد
در پس دیوار این شهر عجیب
در کنارت عاشقانه خانه کرد
کاش می شد دست در دست تو داد
دیده با اهل جهان بیگانه کرد
هر چه نیرنگ و ریا و رنگ بود
با حضورت با صفا و ساده کرد
باز باید یک غزل از نو سرود
نام تو در قالب هر واژه کرد...

کهنه فروش داد میزنه چراغ شکسته میخریم،کفشای پاره میخریم،اسباب کهنه میخریم،بی اختیار داد زدم،کهنه فروش،قلب شکسته می خری...!!!

   18 17


به چشم های پاک و دست های ناتوانش توجه کن

به دل کوچک وچهره ی معصومش بیاندیش


تا شاید به عظمت و بزرگی آن بی همتا ایمان بیاوری

شاید به توانایی و مهربانی اش ایمان بیاوری 

شاید ایمان بیاوری که بزرگی و عظمتش را در ذره ذره ی وجودش خلاصه کرده است

تو تو بدانی

و آگاه باشی 

که این فرشتگان بزرگ الهی همان فریاد های بلند خداییست

خدایی که هر روز صدایش را بلندتر و بلند تر میکند

تا شاید آدم های به خواب رفته را بیدار کند

ولی افسوس که ما نمیدانیم

نمیشنویم

نمیبینیم

این فریاد های بلند خدایی را

و وجود این فرشته های پاک خدایی را 

.

.

.

ای خدا

روزی مرد جوانی نزد شری راما کریشنا رفت و گفت: میخواهم خدا را همین الآن ببینم!!!


کریشنا گفت: قبل از آنکه خدا را ببینی باید به رودخانه گنگ بروی و خود را شستشو بدهی... او آن مرد را به کنار رودخانه گنگ برد و گفت: بسیار خوب حالا برو توی آب. هنگامی که جوان در آب فرو رفت، کریشنا او را به زیر آب نگه داشت. عکسالعمل فوری مرد این بود که برای بدست آوردن هوا مبارزه کند. وقتی کریشنا متوجه شد که آن شخص دیگر بیشتر از این نمیتواند در زیر آب بماند به او اجازه داد از آب خارج شود. در حالی که آن مرد جوان در کنار رودخانه بریده بریده نفس میکشید، کریشنا از او پرسید: وقتی در زیر آب بودی به چه فکر میکردی؟ آیا به پول، زن، بچه یا اسم و مقام و حرفه؟!! مرد پاسخ داد: نه به تنها چیزی که فکر میکردم هوا بود. کریشنا گفت: درست است.

حالا هر وقت قادر بودی به خدا هم به همان طریق فکر کنی فوری او را خواهی دید...

وقتی کسی را دوست دارید،
 حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می‌شود.
وقتی کسی را دوست دارید،

در کنار او که هستید، احساس امنیت می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 زمانی که در کنارش راه می‌روید احساس غرور می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 تحمل دوری‌اش برایتان سخت و دشوار است.
وقتی کسی را دوست دارید،
 شادیش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتیش سنگین‌ترین غم دنیا ست.
وقتی کسی را دوست دارید،
 حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.
وقتی کسی را دوست دارید،
شیرین‌ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده‎اید.
وقتی کسی را دوست دارید،
حاضرید برای خوشحالی‌اش دست به هرکاری بزنید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 در مواقعی که به بن‌بست می‌رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می‌رسید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 برای دیدن مجددش لحظه شماری می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 حاضرید از خواسته‌های خود برای شادی او بگذرید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می‌دهید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد.
وقتی کسی را دوست دارید،
 ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 تحمل سختی‌ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می‌شوند.
وقتی کسی را دوست دارید،
 او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد.
وقتی کسی را دوست دارید،
 به همه چیز امیدوارانه می‌نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می‌شمارید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید،
 واژه تنهایی برایتان بی‌معناست.
وقتی کسی را دوست دارید،
 آرزوهایتان آرزوهای اوست.
وقتی کسی را دوست دارید،
 در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید