دکتر مصطفی چمران

من قدر خود را بزرگتر میدانم که محبت خویش را از کسی دریغ نمایم حتی اگر کسی محبته مارا درک نکند و به خیاله خود سو استفاده نماید من بزرگتر از آنم که بخاطر پاداش محبت کنم یا در ازایه عشق تمنایی داشته باشم بلکه من در عشق خود میسوزمو لذت میبرم بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید

در این زمانه که شرطه حیات نیرنگه دلم بذا رفیق<عشق>باوفا تنگه

نمیدونم چرا دستو دلم به کار نمیاد تا بیام بنویسم

متن سنگ قبر بزرگان ایران و جهان

متن سنگ قبر پروین اعتصامی

این که خاک سیهش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

گرچه جز تلخی ز ایام ندید

هر چه خواهی سخنش شیرین است

دوستان بـِـه که ز وی یاد کنند

دلِ بی دوست دلی غمگین است

هر که باشی و ز هر جا برسی

 آخرین منزل هستی این است


متن سنگ قبر فروغ فرخزاد

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

واز نهایت شب حرف می زنم

اگر به خانه من آمدی برای من 

ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم


متن سنگ قبر کورش بزرگ

ای انسان هر که باشی واز هر جا که بیایی

می دانم خواهی آمد

من کورشم که برای پارسیان

این فرمانروایی پهناور را بنیان نهادم

بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر


متن سنگ قبر فریدون مشیری
 

سفر تن را تا خاک تماشا کردی

سفر جان را از خاک به افلاک ببین

گر مرا می جویی

سبزه ها را دریاب با درختان بنشین


متن سنگ قبر حافظ

بر سر تربت ما چون گذری همتی خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود


متن سنگ قبر سهراب سپهری


به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من


متن سنگ قبر منوچهر نوذری
 

زحق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی

چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی


متن سنگ قبر وینستون چرچیل

 
من برای دیدار با آفریدگارم آماده ام

اما اینکه آفریدگارم برای عذاب دردناک دیدار با من آماده باشد چیز دیگریست


متن سنگ قبر اسحاق نیوتون

طبیعت وقوانین طبیعت در تاریکی نهان بود

خدا گفت بگذار تا نیوتون بیاید.....

و همه روشن شد


متن سنگ قبر لودولف کولن(ریاضی دان)

3.141562353589793238462633862279088

شهادت اولین مظلوم عالم تسلیت باد

آنگاه که نان و  خرما بر دوش خود کشیدم 

جایه دعا بگوشم زخم زبان شنیدم

هنوز از یادم نرفتی هنوز دلتنگتم هنوز بهت نیاز دارم اما تو اصلا نیستی چرا؟مگه من چه گناهی جز علاقه دارم؟

قطره‌ دلش‌ دریا می‌خواست. خیلی‌ وقت‌ بود که‌ به‌ خدا گفته‌ بود.

هر بار خدا می‌گفت: از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.

قطره‌ عبور کرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.

قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.

تا روزی‌ که‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند. قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما...

روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟

خدا گفت: هست.

قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را.

خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است.

آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ کلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ کلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت.

آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یک‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور کرد. و وقتی‌ که‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چکید، خدا گفت: حالا تو بی‌نهایتی، چون که‌ عکس‌ من‌ در اشک‌ عاشق‌ است

دکتر شریعتی

عظمت همواره در جستجوی چشمی است که او را ببیند

و خوبی همواره در انتظار خردی است

که او را بشناسد

و زیبایی همواره تشنه ی دلی

که به او عشق ورزد...

یک شبی مجنون نمازش راشکست               بی وضو درکوچه لیلی نشست 

عشق ان شب مست مستش کرده بود          فارغ ازجام و الستش کرده بود  

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای                      بر صلیب عشق دارم کرده ای 

خسته ام از عشق دلخونم مکن                    من که مجنونم تو مجنون تر نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم                             این تو و لیلای تومن نیستم

روزی تمام احساسات آدمی گرد هم جمع می شن و قایم موشک بازی میکنن دیوانگی چشممیذاره همه می رن قایم میشن تنبلی اون نزدیکا قایم میشه حسادت میره اون ور قایم میشه عشق می ره پشت یه گل رز دیوانگی همه رو پیدا می کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو میده و به دیوانگی میگه که رفت پشت گل رز عشق نمیاد بیرون دیوانگی هرچی صدا می زنه عشق بیا بیرون دیوانگی هم یه خنجر ور میداره همینطور رز رو با خنجرش می زنه تا عشق پیدا بشه یک دفعه عشق میگه آخ چشمو کور کردی دیوانگی اشک می ریزه به دست و پای عشق بهش می گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاری بگی من انجام میدم عشق فقط یک چیز از اون می خواد بهش می گه با من هم درد شو از اون وقت به بعد دیوانگی هم درد عشق کور شد.

دوخط موازی که به هم میرسند

 معلم سرکلاس دو خط سیاه موازی روی تخته کشید!! خط اولی به دومی گفت ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم ..!! دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی!!! در همان زمان معلم بلند فریاد زد : " دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خود را بشکند !!

ابرایه پاییزیه دلگیره من ببار   

 

ببار که تنها شدی 

 

 هیچکی نیومد پیشه من 

 

ببار که درگیره تنهاییم 

 

اونی که تموم وجودت بود تنهات گذاشت 

 

ببار که دنیا معنا نداره 

      

 ببارواسه خودت 

ببارواسه واسه تنهاییت

 

دکتر شریعتی

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند


ستایش کردم ، گفتند خرافات است

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم

چهار برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و دکتر،قاضی و آدمهای موفقی شدند. چند سال بعد،آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند.

اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون

که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد ، صحبت کردن.

اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم …

دومی گفت: من تماشاخانه (سالن تئاتر) یکصد هزار دلاری در خانه ساختم.

سومی گفت :

من ماشین مرسدسی با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره.

چهارمی گفت: گوش کنید، همتون می دونید که مادر چقدر خوندن کتاب مقدس را دوست داشت و میدونین که دیگه هیچ وقت نمی تونه بخونه ، چون چشماش خوب نمی بینه.

من ، راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست

که میتونه تمام کتاب مقدس رو حفظ بخونه .

این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفت. من ناچارا” تعهد کردم به مدت بیست سال و هر سال صد هزار دلار به کلیسا بپردازم.

مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه. برادرای دیگه تحت تاثیر قرار گرفتن.
پس از ایام تعطیل، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت : میلتون عزیز، خونه ای که برام ساختی خیلی بزرگه .

من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خونه رو تمیز کنم.به هر حال ممنونم.
مایک عزیز،تو به من تماشاخانه ای گرونقیمت با صدای دالبی دادی.اون ،میتونه پنجاه نفرو جا بده ولی من همه دوستامو از دست دادم ، من شنوایییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام .

هیچ وقت از اون استفاده نمی کنم ولی از این کارت ممنونم.
ماروین عزیز، من خیلی پیرم که به سفر برم.من تو خونه می مونم ،مغازه بقالی ام رو دارم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم.

این ماشین خیلی تند تکون می خوره. اما فکرت خوب بود ممنونم
ملوین عزیز ترینم ،تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت بعنوان هدیه ات منو خوشحال کردی.

فارس نژاد پرست نیست(مگه کوروش نژاد پرست بود؟).. رشتی بی غیرت نیست(مگر میرزا کوچک خوان بی غیرت بود؟) مازندرانی کله ماهی خور نیست(مگر نیما کله ماهی خور بود؟).ترک زبان عر عر نمی کنه(مگه شهریار عر عر می کرد؟)قزوینی همجنس باز نیست(مگر علامه دهخدا همجنس باز بود؟) خراسانی بادیه نشین و بدوی نیست(مگر دکترشریعتی بادیه نشین بود؟) بلکه اینان ستونهای ایرانند