همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما 

 

                                   کوه ما سینه ما ناخن ما تیشه ما 

 

بهریک جرعه می منت ساقی نکشیم 

 

                                   اشک ما باده ما دیده ما شیشه ما

بدون شرح

سلام دوستان من رفتم خدمت و همچنان پر از درد درون چقد سخته درداتو کسی


نفهمه چرا انقد درد وجود داره چیکار باید کرد

اشتباه من این بود هرجا رنجیدم لبخند زدم  

 

فکر کردن درد ندارم ضربه ها را محکمتر زدن

ادم و دنیا

پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و

گفت : پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا

بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد.

پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو از کجا یاد گرفتی؟

پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه

تقصیر کیه؟

آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد

رفتنت مردانه نبود لااقل مرد باش و برنگرد

تقصیر ما نیست بر روی حرف هایمان نمی مانیم

ما در زمینی زندگی میکنیم که روزی دوبار خودش را دور می زند

ای...

یادت باشه زندگی کوتاه، قوانین رو بشکن،زود ببخش، ارام ببوس،عاشق حقیقی باش، بدون کنترل بخند

نسل ما ...

نسل ما نسلی بود که

یواشکى خندید!

یواشکى گریه کرد!

یواشکى فکر کرد!

یواشکى اعتراض کرد!

یواشکى آرزو کرد!

یواشکى درد دل کرد!

یواشکی نوشید!

یواشکى انتخاب کرد!

یواشکی بوسید!

و یواشکى عـاشــق شد!!!

نسل ما نسلی بود که هرگز گرمای عشق رو حس نکرد!

....................

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟حالا که افتاده ام از پا چرا؟ 

 

اما با پای افتاده ام دوست دارم خوش آمدی

بی وفایی کن وفایت میکنن  

 

خیانت کن وفایت میکنن 

 

مهربانی گرچه  آیین خوشیست مهربان باشی رهایت میکنن

پروردگارا شکرت

گفتم خدایا از همه دلگیرم گفت حتی من؟  

 

گفتم نگران روزیم گفت اون با من گفتم خیلی تنهام گفت تنهاتر از من؟ 

 

 گفتم درون قلبم خالیست گفت پرش کن از عشق من  

 

گفتم دست نیاز دارم گفت بگیر دست من  

 

گفتم از تو خیلی دورم گفت من از تو نه  

 

گفتم آخر چگونه آرام گیرم گفت با یاد من  

 

گفتم با این همه مشکل چه کنم گفت توکل به من  

 

گفتم هیچکس کنارم نمانده گفت جز من  

 

گفتم خدایا چرا انقد میگویی من گفت چون من از تو هستم تو از من

موج آرام نگاهت لاف دریا را شکست


                               از حصار شب گذشت و مرز فردا را شکست


غم بر روی شانه هایم سالها لم داده بود


                                  مهربانیهای تو قندیل غمهایم را شکست   

از خدا شاکیم

چرا انسان آفرید به جون هم انداخت؟


چرا زمین آفرید همه چی که انسان میخواد توش هس؟


چرا به انسان هوس داد که نمیتونه کنترلش کنه؟


چرا دوتا دنیا؟


و هزاران چرای دیگر.........

داریم به کجا میریم؟

دنیا جنس مخالف نی بخدا دنیا سکس نی بخدا دنیا


مردم آزاری نی بخدا دنیا دعوا


وچاقو نی بخدا حیونا به هم نوعه خودشون آزار نمیرسونن


با اینکه عقل ندارن دنیا


یعنی کمک به همنوع دنیا مردن دنیا یعنی رفتن زیر خاک خجالت آوره

ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم


درباره ی راه رفتن کسی


قضاوت کنم, کمی با کفشهای او راه بروم.

اینجا آسمان ابریست آنجا را نمیدانم      اینجا شده پاییز آنجا را نمیدانم


اینجا فقط رنگ است آنجا رانمیدانم     اینجا دلی تنگ است آنجا رانمیدانم