دکتر علی شریعتی

زندگی خوردن و خوابیدن نیست ، اضطراب و هوس و دیدن و نادیدن نیست .

زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف ،

یادمان باشد اگر گل چیدیم ، عطر و برگ و گل و خار همه همسایه ی دیوار

به دیوار همند

دکتر علی شریعتی

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود.... دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اصراف محبت است.

شکسپیر

آدمهای خوب از یاد نمیرن، از دل نمیرن، از ذهن نمیرن،ولی زودتر از اینکه فکرش رو بکنی از پیشت میرن

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند.

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند، نه آن گونه که می خواهم باشند.

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد.

یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد.

من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم .

من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم .

من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت  ماهیچه داد تا کار کنم .

من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم .   

من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند .

من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت  داد .

«  من  به هر آنچه که خواستم نرسیدم ، اما به هر آنچه که نیاز داشتم دست یافتم »

اسوه مردانگی علی{ع}

خردمند به کار خویش تکیه کند و نادان به آرزوی خویش!!!

تو تنها دلیل شب گریه هامی

رفیق سکوت و شریک صدامی

تو هم بغض غربت تو همزاد دردی

تو کوه سکوتی تو فریاد دردی

تویی سرنوشت پریشونی من

شکوفایی باغ و ویرونی من

صدا کن منو ، سایه ای بر سرم باش

واسه پرکشیدن تو بال و پرم باش

تویی همصدای شب بی قراری

که بارونی از گریه با خود می آری

دلم فصل پائیزه وقتی نباشی

شب از غصه لبریزه وقتی نباشی

بذار از تو آتش بگیره شب من

می خوام از نگاهت بمیره شب من

منو وقف آئینه کن وقف فردا

دلم رو به دریا بزن هر چه بادا  

ماجرای شیطان

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند... لباس پوشید و راهی مسجد شد اما در راه زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی مسجد شد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی مسجد شد. در راه با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد از او تشکر کرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد !!! مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار کرد و مجدداً همان جواب را شنید ! مرد اول تعجب کرد که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند!!! مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح داد: من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم!وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه با جدیت بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به مسجد مطمئن ساختم...!   کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.